احتمالاً خیلی از شما نام بازی ۲۰۴۸ را شنیدهاید و مدتی نیز آن را انجام دادهاید. بازیای که ایده ساده داشت و به سرعت به پدیدهای همهگیر تبدیل شد و بسیاری را مشغول خود کرد. در این میان بسیاری خواستند از این بازی تقلید کنند و از آن جایی که اغلب عیناً همان بازی را نهایتاً با اعداد دیگر و یا بعضاً صرفاً تغییر رنگ محیط بازی پیادهسازی کردند و طبیعتاً اگر بازی اصلی را بازی کرده بودید، اصلاً دلیلی برای انجامشان نداشتید. البته که بازیهایی شبیه این عنوان و با ایده ترکیب دو چیز یکسان، خیلی قبل از این بازی نیز وجود داشتند و این بازی در این میان، خیلی معروف شد. با این حال بعضی بازیها هستند که با وجود این که ایده اولیه خود را از بازی دیگری اقتباس کردهاند ولی آنقدر تغییرات در آن اعمال میکنند که تبدیل به عنوانی نو و جذاب میشوند. Evergarden یکی از این بازیهاست که در ادامه به نقد و بررسی آن میپردازیم.
پیش از نقد بازی به معرفی استودیو سازنده بازی میپردازیم. استودیو Flippfly یک استودیو کاملاً مستقل است که توسط دو برادر به نامهای فارست و آرون سن فیلیپو (Forest San Fillipo & Aaron San Fillipo) تأسیس شده است و به جز این دو نفر تنها یک عضو دیگر به نام الیسون سالمون (Allison Salmon) دارد. فارست پیش از این کارهای گرافیکی و طراحی وبسایت انجام میداده و آرون برنامهنویس تیم است و سابقه کار بر روی عناوین AAA نظیر Singularity و Call of Duty: Modern Warfare 3 را داشته است. الیسون هم مهندس ارشد نرمافزار در ساخت بعضی بازیهای AAA بوده و در برنامهنویسی به این تیم کمک میکند. شعار استودیو Flippfly، «جدید، جالب، صادقانه و پاک» (New, Fun, Honest, Clean) است و خودشان در مورد این شعار این طور گفتهاند: جدید؛ هر بازی که بسازند منحصربهفرد است. جالب؛ بازی میسازند که مردم عاشق انجامش بشوند. صادقانه؛ شما را وادار به دادن پول اضافی برای به دست آوردن قابلیت در بازیها نمیکنند –یعنی پرداخت درون برنامهای ندارند- (شرکت EA یاد بگیرد!) و پاک؛ بازیهای آنها از خشونت شدید یا الفاظ زشت و موارد این چنینی استفاده نمیکند.
برسیم به خود بازی. برخلاف بسیاری از عناوین سبک پازل و معما که صرفاً یک ایده را در گیم پلی پیاده کردهاند و هیچ نوع داستانی ندارند، این بازی داستان خیلی ساده و مختصری دارد. شما در ابتدا با خواندن نامه وارد یک گوی شیشهای میشوید که درون این گوی به عنوان یک موجودی که ظاهری شبیه به روباه دارد، باید به انجام بازی که ترکیب کردن گیاهان یک باغچه است که بعداً بررسی خواهیم کرد، بپردازید. با هر بار انجام بازی و پیشرفت در این مینی گیم، آیتمهای مثلثی شکلی را به دست میآورید که باید در محیطهای دیگر بازی از آنها برای پیشروی استفاده کنید تا در نهایت به نقطه پایانی بازی برسید تا پیامی را که سازندگان در پی انتقال آن به شما بودند، دریافت کنید. برای این که لذت انجام بازی از بین نرود، این پیام را این جا نمیگوییم ولی در کل پیام نهایی بازی، با وجود این که ساده است و چیز خیلی عجیب و غریبی در مورد آن وجود ندارد، اما قابل ستایش است و بهنوعی علت ساخت بازی توسط سازندگان را هم مشخص میکند.
به هر حال بازیهای این سبک تقریباً نیاز چندانی به چیزی به نام داستان ندارند ولی همین که سازندگان تا حدودی چنین موضوعی را در بازی خود پیادهسازی کردهاند و انگیزهای ایجاد کردهاند تا دهها بار به انجام بازی بپردازید، یک نکته مثبت محسوب میشود. بسیاری از عناوین این سبک به خاطر نداشتن داستان، تبدیل به عناوینی میشوند که گوشه دسکتاپ یا منوی موبایل شما قرار میگیرند تا شاید وقتی حوصله هیچ کار دیگری را نداشتید و فقط میخواستید چند دقیقهای یک بازی آرام را تجربه کنید، سراغشان بیایید. با این حال وجود داستان در این بازی باعث میشود که فارغ از این که بازی به این صورت هم قابلیت تجربه دارد اما در بار اول، ممکن است برای پیشبرد همین داستان ساده، مدتی بیش از حد معمولی که برای بازیهای این چنینی وقت میگذارید، به انجام Evergarden بپردازید.
اما مهمترین موضوع این چنین بازیهایی بیشک گیم پلی است. گیم پلی بازی ایده سادهای دارد. یک صفحه ۱۹ خانهای به شکل شش ضلع در مقابل شما قرار دارد و بازی تعدادی گیاه و گل را به تصادف در نقاطی از این صفحه قرار میدهد. هر گل در وسط خود بذر یاقوتی شکلی دارد که با استفاده از آن میتوان یک گل دیگر با پایینترین سطح ممکن در خانهای مجاور ایجاد کرد. هدف اصلی شما نیز این است که گلهای مشابه را با همدیگر ترکیب کنید (مثل اعداد در بازی ۲۰۴۸) تا یک گل با سطح بالاتر ایجاد شود و در نهایت ترکیب دو گل سطح ۶، یک مجسمه روی زمین بازی ظاهر میشود که آن خانه را غیرقابل استفاده کرده ولی در انتهای بازی به ازای هر مجسمه یک مثلث که برای پیشروی در داستان بازی موردنیاز است به دست خواهید آورد. شما در بازی میتوانید هر دو گل یکسانی که مجاور باشند را با هم ترکیب کنید و همان طور که گفتیم، هر گل میتواند در خانه مجاورش، یک گل سطح یک ایجاد کند و بدین ترتیب بذر گل از بین میرود. وقتی نتوانید هیچ گل جدیدی بکارید یا با هم ترکیب کنید، میتوانید روی آیکون ساعتی که بالای صفحه قرار دارد کلیک کرده تا بازی یک دور جلو برود و گلها دوباره دارای بذر شوند. بدین ترتیب تا ده دور فرصت این کار را دارید و سپس امتیاز نهایی شما در بازی ثبت میشود.
شاید فکر کنید که اگر روند بازی به همین سادگی است، بازی به سرعت تکراری میشود و دیگر دلیلی برای انجام آن بعد از ۲، ۳ بار بازی نخواهید داشت؛ اما سازندگان Evergarden، ایدههای جالبی را وارد بازی کردهاند که باعث میشود با وجود ساده بودن بیش از حد بازی، تنوع بازی تا حدودی حفظ شود و مدت زمان بیشتری به انجام آن بپردازید.
اولین نوآوری سازندگان، چالش ایجاد طرح خاصی روی زمین بازی است. از دور دوم به بعد، این که چه شکل خاصی روی زمین ایجاد کنید، به صورت یک ابر کنار روباه مشخص میشود. مثلاً شکلی با گیاهان سه پر و به شکل آرم بنز در این ابر ظاهر میشود. با ایجاد این شکل روی زمین و با استفاده از گیاهان سه پر (یعنی گیاهان سطح ۳)، یک گیاه از سطوح بالاتر هدیه گرفته و امتیاز بیشتری هم به دست میآورید. شاید انجام این چالش بیهوده به نظر برسد ولی برای به دست آوردن امتیازات بالا و رساندن گیاهان به سطح شش، این چالشها عموماً بسیار مفید هستند و بعضاً به عنوان پاداش انجام دادنشان، به راحتی گیاه سطح شش دریافت میکنید.
دومین موضوع، مرتبط کردن مثلثهای با طرح خاص خارج از گیم پلی اصلی بازی است. همان طور که گفتیم با دست یابی به هر مجسمه، در انتهای هر بار بازی، مثلثهایی دریافت میکنید. با استفاده از این مثلثها، باید در لوکیشنهای دیگر بازی، طرح خاصی را روی یک میز بچینید تا به محیط بعدی دسترسی پیدا کنید؛ اما سومین نوآوری بازی هم همین جا وارد میشود. در بعضی از بخشها، یک گرامافون هم کنار میزی که باید مثلثها را با الگوی مشخص روی آن مرتب کنید وجود دارد که با ایجاد الگوی مورد نظر، آهنگ آن گرامافون پخش شده و روباه داستان، ریتم آن را یاد میگیرد. با یاد گرفتن هر آهنگ شما توانایی ویژهای در بازی اصلی پیدا میکنید که در مجموع در هر دور بازی، میتوانید نهایتاً سه تا از این تواناییها را انتخاب کرده و استفاده کنید. در کل هم ۸ آهنگ و به طبع آن توانایی وجود دارد. این تواناییها تقریباً همگی کاربردی بوده و کاملاً با یکدیگر فرق دارند. به عنوان مثال یکی از تواناییها باعث میشود که ۷ تا از گیاهان به سطح بعدی ارتقا پیدا کنند و یکی دیگر باعث میشود که در همه خانههای خالی محیط، یک گل سطح یک قرار بگیرد و مخصوصاً در دورهای آخر هر بار بازی، این تواناییها میتوانند باعث پیشرفت سریع و رسیدن به گیاهان سطح ۶ و دست یابی به مجسمه شوند. ایجاد هر مجسمه هم باعث میشود که ۳ دور دیگر امکان بازی داشته باشید و همین موضوع به شما امکان بالاتر بردن رکوردتان را میدهد.
سومین موضوع نیز حضور حیوانات مزاحم در مرحله است. گاهی اوقات حیواناتی در کنار یا داخل زمین بازی ظاهر میشوند که یک نوع از آنها باعث میشوند یک نقطه از زمین بازی شما تا زمانی که آنها در آن نقطه هستند غیرقابل استفاده شود و نوع دیگر گیاهان شما را در یک ردیف خاص از بین میبرند. امکان از بین بردن این حیوانات از طریق یکی از آهنگهایی که به دست میآورید، وجود دارد ولی به هر حال چالش خاصی را وارد بازی میکنند که باید به نحوی آن را مدیریت کنید.
اتفاقات جالبی نیز در بازی میافتد که از قبل به شما معرفی نشدهاند. به عنوان مثال اگر ۴ مجسمه و یک گیاه سطح شش در زمین وجود داشته باشد، ناگهان ۴ مجسمه به زیر زمین رفته و به جای آنها یک مجسمه بزرگ و با طرحی متفاوت ظاهر میشود و سه تا از جاهایی که مجسمههای پیشتر اشغال کرده بودند آزاد میشود. این نوع غافلگیریها باعث میشود که ناگهان و در زمانی که انتظار ندارید، ناگهان پیشرفت قابل توجهی در بازی بکنید و امتیاز خود را بالاتر ببرید.
با همه این موارد، بازی گیم پلی خوبی ارائه میدهد که برای این سبک تنوع کاملاً قابل قبولی دارد. با این وجود اکثر بازیهای این سبک عناوینی نیستند که بتوان چند ساعت متوالی مشغول انجام آنها شد و نهایتاً میتوان ۲۰ تا ۳۰ دقیقه بدون خستهکننده شدن آنان را انجام داد و بعد احتمالاً تا روز بعد حوصله انجامشان را نداشته باشید. با این وجود، Evergarden توانسته با تنوعی که در روند گیم پلی خود دارد، نسبت به سایر عناوین مشابه خود، این مدت زمان را که برای بازیهای هم سبکش شاید ۲۰ تا ۳۰ دقیقه باشد، به یک ساعت برساند. با توجه به این موضوع، ارزش خرید این بازی روی پلتفرمهای همراه بیشتر از PC است. بازی هم اکنون برای iOS عرضه شده و احتمالاً در آینده باید شاهد عرضه آن برای اندروید نیز باشیم.
در زمینه گرافیک بازی با توجه به حجم کمی که دارد، گرافیک قابل قبولی دارد. البته اصولاً بازیهای این سبک معمولاً اصلاً المان گرافیکی خاصی ندارند ولی این بازی به خاطر وجود چندین لوکیشن که درون محیطی باغ مانند قرار دارند و البته حیوانات، با سایر بازیهای این چنینی فرق دارد. همه چیز در بازی از کنار هم قرار گرفتن تعداد زیادی چندوجهی ساخته شده و از این رو ظاهر هیچ کدام از اشیا، یک ظاهر گرد و بدون لبه نیست که البته این موضوع انتخاب خود سازنده بوده تا این فضا، با محیط و خانههای ششضلعی که بازی روی آنها به وقوع میپیوندد، هماهنگی بیشتری داشته باشد و سبک گرافیکی منحصربهفردی به بازی بدهد. با این وجود گاهی لودینگهای اول بازی کمی طولانی میشوند که برای عنوانی با چنین گرافیکی، قطعاً یک نکته منفی محسوب میشود.
در زمینه موسیقی خوشبختانه عملکرد بازی فوقالعاده بوده و هر چند در خود بازی شاهد یک موسیقی هستیم ولی در محیطهای دیگر و با حل معمای گرامافونها، هر گرامافون موسیقی بسیار زیبایی پخش میکند که میتوانید در همان محیط به آن گوش دهید. به نظر میرسد که اگر سازندگان در آپدیتهای بعدی بازی امکان استفاده از این موسیقیها به جای موسیقی اصلی در حین انجام بازی اصلی را فراهم کنند، ارزش تکرار بازی افزایش چشمگیری پیدا کند.
نتیجهگیری نهایی:
Evergarden به عنوان یک بازی پازل، عنوان بسیار خوبی است که توانسته به جای تکرار مکررات این نوع بازیها، المانهای جدیدی اضافه کند که باعث میشود جذابیت بازی نسبت به سایر بازیهای این سبک بیشتر باقی بماند. ضمن این که حضور یک داستان هر چند ساده که در عناوین این سبک اصلاً رایج نیست نیز یک نکته مثبت برای بازی محسوب میشود. در مجموع Evergarden به عنوان بازی در سبک پازل که احتمالاً وقتی که حوصله بازیهای دیگر را نداشته باشید، به سراغش میروید، عنوان خوبی است و قطعاً ارزش تجربه کردن را دارد.