اجازه دهید بدون هیچ گونه مقدمه چینی و بحث اضافی به بررسی عنوان امروز بپردازیم. بازی امروز نامش The Town of Light است و قرار است در ظاهر که یک داستان ترسناک در فضایی ترسناک را روایت کند. البته هدف اولیه بازی به نظر آن است. بازی توسط استدیو LKA توسعه داده شده است که البته به معنای واقعی کلمه در اول راه هستند و یکی دو عنوان بیشتر در کارنامه خود ندارند و باید اذعان داشت که این بازی برای آن ها صرفا یک آزمون و خطای ساده است که ببینند چقدر در امر طراحی این دست عناوین موفق خواهند بود و شاید برای آن ها در اول کارشان چندان معنای دیگری نداشته باشد. همین جا باید به همه اعلام کرد که به تمام دلایل بالا بازی هر چقدر خوب یا بد باشد باید بدانید که تازه اول کار برای آن ها است و به طور قطع باید فرصت بیشتری به اعضای آن ها داد که نبوغ و سلایق خود را بهتر و بیشتر به معرض نمایش بگذارند.
عنوان The Town of Light به هیچ عنوان نه در سبک خودش یکه تاز است و نه چیز چندان خاص و جدیدی برای ارائه دارد. البته نکتهای که سبب تمایز بازی از دیگر عناوین این بازار به شدت در حال شلوغ شدن دارد، داستان خاص آن است که البته چندان هم دیگر تازگی ندارد و حداقل یکی دو عنوان دیگر با این شرایط و حال و هوا قطعا دیدهایم. بازی در خصوص یک بیمار روانی به نام رنه است که در سال ۱۹۳۸ در یک مرکز تیمارسانی در ایتالیا در حال درمان بوده است و حالا بعد از سال ها از تعطیل شدن این تیمارستان بار دیگر به آن سر زده است و حالا قصد دارد برای بار دیگر تمام خاطرات درد آور آن روز ها را بررسی کند.
در نتیجه باید گفت که بازی دیگر در سبک ترسناک قرار نمی گیرد و شاید چیزی در حد یک شبیه ساز پیاده روی باشد که شما فقط وظیفه دارید که از نقطه ای به دیگری رفته و به حل اندک معماهای ساده بازی یا کشف راز های تاریک و اکثرا کثیف این بیمارستان نسبتا کوچک ولی پر ماجرا بپردازید. در هر گوشه از این تیمارستان در حال نابودی خاطراتی نهفته است که رنه وظیفه دارد یکی یکی همه آن ها را به یاد بیاورد و از همه آن ها برای بار دوم رنج ببرد.
شروع بازی دقیقا از جایی است که شما در محوطه تیمارستان که حالا به یک زمین متروکه به شدت بی روح و نابود شده تبدیل گشته، قرار می گیرید و حالا شما کم کم قرار است تمام یادگاریهای این تیمارستان شوم را مجددا از جلوی دیدگان خواهید بگذرانید. برای شروع بازی به شما اعلام میکند که نه تنها باید بار دیگر به این محیط به شدت چندش آور قدم بگذارید بلکه باید عروسک نه چندان دوست داشتنی و به شدت آزار دهنده خود را نیز پیدا کنید. شارلت این عروسک به شدت چندش آور دوست و یار قدیمی شما در آن روز های سخت شانزده سالگی در این تیمارستان بود و رنه هر کاری برای راحت بودن او انجام خواهد داد. از همان اولین لحظات پیدا کردن مجدد شارلت شما باید برای او یک صندلی نرم و محیطی گرم فراهم کنید که خدایی نا کرده این دوست قدیمی اذیت نشود!
با اندکی پیش روی در محیط های این تیمارستان به سرعت خاطرات قدیمی یکی پس از دیگری از جلوی چشمان شما عبور می کنند که البته بدون ذرهای شک همه آن ها ناراحت کننده و آزار دهنده هستند. برای نمایش میان پرده ها نیز سازندگان از دو حالت مختلف استفاده می کنند که البته در هسته و حقیقت هر دو هم یکی هستند. حالت اول نمایش اتفاقات به صورت نقاشی های دو بعدی است که بسیار هم زیبا هستند و از تماشای آنها، البته بدون توجه به محتویات، قطعا لذت خواهید برد و حالت دوم همین طرح ها ولی به صورت رندر هم زمان سه بعدی است که البته در ترکیب با گرافیک دست چندمی و نچسب بازی چیز زیادی برای گفتن ندارد و به نظر می رسد صرفا برای نمایش بهتر وضعیت تیمارستان و همهمه و شلوغی آن به کار می رود ولی باز هم هر دو با توجه به رنگ بندی آزار دهنده خاکستری طورشان یک مفهوم را می خواهند برسانند و آن هم چیزی نیست جز زندگی سخت و طاقت فرسای رنه و یا رد واقع تمام افرادی که به درست یا غلط به این تیمارستان های واقع قرون وسطایی فرستاده میشدند.
همان طور که بالا تر هم اشاره به آن اشاره شد بازی در واقع فقط شامل راه رفتن های پیاپی و دیدن داستان است. شاید در اوایل بازی شما از شارلت اندکی بترسید ولی به زودی متوجه می شوید که این عروسک هم بسیار بی آزار است و خبری از جسم تسخیر شدهاش توسط ارواح اهریمنی نیست و خودمان بی جهت نسبت به شارلت جبهه گرفته بودیم! در واقع در کل تیمارستان هم حتی خبری از یک موش هم نیست و بازی به هیچ وجه ترسناک نیست و فقط توهمات و یا خاطرات قدیمی رنه است که بسیار می تواند وهم آور باشد ولی باز هم در این روزهای بازدید مجدد هیچ خبری از آنها نخواهد بود. این خاطرات اکثرا شامل بلاهایی است که بر سر رنه نوجوان رخ داده بود و در سمت دیگر روش های احمقانه و وحشیانه درمان بیماریهای روانی در آن روزها که در ترکیب با نمایش فیزیکی تعدادی از آنها و یا عکسهای باقی مانده کتابهای پزشکی میتواند برای شما هم شرایط به شدت ناخوشایندی ایجاد کند که در هر صورت هر چه که میبینید واقعا حقیقت داشته است و این اتفاقات واقعا در آن روزها رخ میداده است. در سمت دیگر البته اندک معماهایی نیز در بازی یافت میشود که چندان هم معما نیستند و فقط شامل پیدا کردن کلیدهای برق و یا باز کردن دربها و یا در واقع پیدا کردن راه درست است و چیزی هم ورای آن نیست. البته این مسئله جایی سختی خود را نشان میدهد که در واقع هیچ راهنمایی در بازی وجود ندارد و فقط باید به گهگاه سخنان رنه بسنده کنید و با دقت به حرفهای او راه درست برای ادامه بازی را پیدا کنید. این ایده بد نیست ولی باعث میشود که به شدت در این تیمارستان کوچک سردرگم بمانید.
باز هم مثل همیشه گرافیک بازی را به دو بخش فنی و هنری تقسیم میکنیم و باز هم با ساختار هنری بازی شروع میکنیم. بازی از نظر گرافیکی واقعا حرف خاصی برای گفتن ندارد و البته منطقی نیز به نظر میرسد. تمرکز اصلی فقط بر روی داستان رنج آوری بوده است که البته نسبتا هم در امر نمایش آن موفق بودهاند. ولی در هر صورت محیط های بازی به شدت تکراری هستند و این به سرعت سبب خسته شدن از بازی میشود که با توجه به کوتاهی آن باز هم میتوان بازی در یک روز به راحتی به پایان رساند و کار به ایراد گرفتن از آن نمیرسد. محیطهای بیرونی تیمارستان البته به شدت لذت بخش تر هستند و صد البته که قابل تحمل تر ولی باز هم بیشتر بازی در داخل ساختمان است و فرصت چندانی برای گشت و گذار در بیرون باقی نمیماند. در سمت دیگر البته بازی واقعا چیزی به نام تکسچر ندارد و همه چیز در داخل به شدت تکراری، کثیف و خسته کننده به نظر میرسد. همه چیز کپی های پیاپی بر روی در و دیوار محیط است و واقعا از تماشای بازی لذتی آن چنان نخواهید برد. البته باز هم محیط بیرون بسیار پویا تر و جذاب تر است و با وجود بافتهای زیبا تر درختان و یا افکت باد و حتی با وجود سایههایی که وجود ندارند، باز هم دنیای بیرون به شدت زنده تر است و عجیب است که چرا تلاش بیشتری برای طراحی داخلی انجام نشده است. البته جدای از این ها در بازی افکت گرافیکی خاصی هم وجود ندارد و از این جهت نیز خیالتان راحت باشد که تفاوت خاصی در امر اجرای بازی بر روی بهترین سخت افزار و یا سیستمهای متوسط وجود ندارد که شاید برای بعضیها نیز خبر خوبی باشد.
اتاقهای تیمارستان هم باز به عنوان بستر اصلی رویش و ادامه داستان بازی هم باز چیز خاصی برای گفتن نخواهند داشت و همه ترکیبی هستند از صندلی و یکی دو میز کوچک و بزرگ که باید چراغشان را روشن کنید تا به ادامه داستان بپردازید. صندلی ها و روکش آنها هم از کمترین جزییات هم بی بهرهاند و این در حالی که تقریبا تمام بازی همین وضعیت را دارد نکته چندان عجیبی نیست و بهتر است دیگرچندان هم روی این قضایا حساس نشویم!
اگر قرار باشد مهمترین ایراد بازی را نشان دهیم، هیچ گزینهای مظلوم تر و بی دفاع تر از صدا گذاری به شدت ایراد دار بازی را نخواهیم یافت. در واقع شاید بتوان گفت که گرافیک بازی با توجه به سازنده قابل درک است و یا گیم پلی هم تماما در خدمت روایت داستانی است ولی خوب چرا به هیچ وجه روی صدا گذاری بازی کار انجام نشده است. از همان اولین لحظات بازی و پخش و قطع ناگهانی موسیقی اولیه و بدون اندکی مقدمه چینی و یا افزایش صدای تدریجی به شما هشدار میدهد که اوضاع این بخش از همه خراب تر است و یا صدا گذاری شخصیت بازی و ایراد هم در منطق و مضمون جملهها و حتی بعضا ایرادات گرامری مشاهده شده خبر خوبی نیست. البته این مشکلات کمترین ایرادات بازی و راحتترین در امر رفع شدن هستند ولی تا زمان اصلاح بیشترین آسیب را نیز به بازی وارد میکنند چون تمام قوت و قدرت بازی در داستان آن است و این ایرادات هم دقیقا همانها را هدف گرفته است که به شدت ضد حالی اساسی تلقی میشود.
در هر صورت باید گفت که The Town of Light نه بازی انقلابی جدیدی است و در واقع فرای داستانش چیز خاصی برای گفتن دارد و در واقع تمام شبیه ساز های راه رفتن دیگر هم همین وظعیت را دارند و شما را در نقش کاراکتر یک فیلم سینمایی قرار میدهد که به گشت و گذار با پای خود بپردازید و این عنوان هم دقیقا همین کار را انجام داده است. گرافیک و صدا گذاری بازی در اکثر مواقع هیچ حرفی برای گفتن نخواهند داشت و در سمت دیگر هم معدود معماهای بازی هم فقط شامل روشن کردن چراغ است.ولی باز هم با وجود تمام اینها، داستان رنج آور بازی و قصه غصههای رنه شاید چیزی نباشد که بتوان به راحتی فراموش کرد و با در نظر گرفتن این که تمام این شکنجههای درمانی واقعیت داشتهاند، بسیار خوشحال تر باشید که در آن روزها نبودید که گذرتان به این قصابان پزشک نام بخورد. در هر صورت این بازی فقط یک داستان خوب برای عرضه دارد که اگر از داستانهای این چنینی هم لذت میبرید، از این عنوان هم به طور قطع راضی خواهید بود.